حلماحلما، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

زندگی نامه حلما کوچولو

برگشتم با یه عالمه خبر

سلام سلام بعد از چند روز مهمونی بودن اومدم خونه خودمون البته کلی اتفاقات افتاده این مدت اولین و مهمترینش اینکه اولین مروارید خوشگلم جوونه زده بعدشم چهار دست و پا میرم البته نه دقیقا چهار دست و پا بیشتر شبیه سینه خیز رفتنه.بعدش حرف میزنم. دَدَدَدَدَدَدَدَدَدَدَدَدَدَ بووووووووووف پووووووووووف اِکِکِ  اَ اَ اَه  
28 بهمن 1392

حلما خانم 22 و 23 بهمن

خب اینم عکس های من وقتی اومده بودم خونه مامان بزرگم............ خب دیگه خسته شدم یه کوچولو لالا کنیم..... خب بعد از خواب یه شام خوشمزه میچسبه مخصوصا اگر خودت تلاش کنی بخوری.......   به به چه دنت خوشمزه ای...... ...
23 بهمن 1392

حلما و چهار دست و پا رفتن

بالاخره طبق اخباری که به دست رسیده گویا چهار دست و پا راه رفتم آخه هنوز خونه مامان جونی بابا جوونی مامانم هستم و عمه ازم عکس نداره که دارم مثل یه دختر خوب چهار دست و پا میرم. هوراااااااااااااا ...
23 بهمن 1392

حلما مریض می شود

سلام سلام سلام میدونین چی شده من چند روز مریض شدم دکتر میگه مروارید های خوشگلم داره در میاد واسه همین ضعیف شدم در همین بین هم یه کم سرماخوردم........ خداجوون خیلی سخته همش بهونه میگیرم و گریه میکنم و خیلی روزهای سختی دارم ،رفتم با مامانم چند روز خونه مامان جون صدیق و بابا جون صادق(مامان و بابای مامانی) تا حالم بهتر بشه. ...
15 بهمن 1392

حلما در 3 و 4 بهمن ماه

سلام به همه شما که نگاه هاتون را به وبلاگ من هدیه میدهید. دیروز و پری روز کلی خاطره شد.اولش پنج شنبه با خاله رویا و عمه فرزانه رفتیم بیرون وکلی گشتیم و خرید هارو انجام دادیم و رفتیم فروشگاه رفاه و کلی چرخ بازی کردیم. جمعه هم رفتم خونه خاله رویا بعدشم با مامان بزرگ و خاله رویا و عمه فرزانه رفتیم بیرون و بعدشم رفتیم شهر فرش ، موقع برگشتم من خیلی خسته شده بودم و توی ماشین خوابم برد. عکسهای این دو روز هم در ادامه مطلب..... به به عجب ماست خوشمزه ای ............. ببین چه دمپایی های گوگولی دارم.......   اینجا هم خونه خاله رویا (خاله بابایی)رفتم مهمونی جمعه 4 بهمن.دارم هویج میخورم تازه کلی هم سینی...
9 بهمن 1392
1